حدود رابطه دختر و پسر
امروزه در بخشهای مختلفی از زندگی و رفتارهای خانوادگی و اجتماعی خودمان میان سنت و مدرنیته درمیمانیم و به درستی نمیدانیم چه باید بکنیم....
این شاید مشکل شایعی برای والدینی باشد که با فرزند نوجوان یا جوانشان گسست نسلی شدیدی را حس میکنند. حقیقت این است که ما ساز و کارهای مناسب فرهنگی، اجتماعی و آمادگیهای لازم برای مقابله با این چالش را نداریم زیرا فاقد تفکر و آموزشهای موثر در این عرصه هستیم.
در این میان، سرگردانی پدران و مادران نیز در انتخاب شیوه مناسب تربیتی و پرورشی فرزندان امری طبیعی به نظر میرسد. طبیعی است که تاثیرپذیری منفی جامعه و خانوادهها از سایر فرهنگها و ارزشها (مثلا فرهنگ غرب)، گرفتاریها و مشکلات خاص خود را به همراه دارد که مهمترین آنها تضاد با فرهنگ دینی و ملی در بسیاری از موارد است.
نکته دیگر، این است که معتقدیم آموزهها و تربیت دینی، خشک و تر ندارد و ما نباید افراط و تفریطهای خود را در زندگی و در ارتباط با نوجوان و جوانمان به حساب دین و مذهب بگذاریم. در اینجا قصد داریم با رویکردی روانشناختی به چگونگی ارتباط میان دختران و پسران بپردازیم که متناسب با نیازهای طبیعی و واقعی آنان باشد و به سلامت جسم و روانشان آسیبی نرساند.
ما جوانان اضافه ایم؟
نگاهی گذرا به مشکلات دوران جوانی
18 ساله بودم که در اولین سال شرکت در کنکور با یک رتبه خوب در دانشگاه تهران پذیرفته شدم. آن زمان مانند دوران دبیرستان شوق و ذوق زیادی برا تحصیل و کسب علم و همچنین تلاش و کوشش داشتم و همچنین روحیه بسیار شاد و با طراوتم زبانزد خاص و عام بود . کم کم با نزدیک شدن به سالهای آخر دانشگاه انگیزه ام رو به زوال می رفت به طوری که ترم آخر دانشگاه را به سختی سپری کرده و آن را به اتمام رساندم. طبیعتا برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد هم خیلی تلاش نکردم و بنابراین رتبه خوبی نیاوردم. به این ترتیب بعد از کسب مدرک کارشناسی رسماخانه نشین شدم. از آنجا که دختری آرام بودم خیلی اهل رفت وآمد با دوستان و همسالان و یا گردش و تفریح نبودم چیزی نگذشت که با گذشت چند ماه از شدت تنهایی و خانه نشینی بیش از پیش روحیه خود را از دست دادم.
به فکر ازدواج افتادم و تصمیم گرفتم خواستگاران را در منزل پذیرا باشم. رفت و آمد در منزل ما توسط خواستگاران زیاد بود ولی یا آنها مرا نمی پسندیدند و یا اینکه من تناسب چندانی با آنها احساس نمی کردم.
بعد از گذشت این مدت اکنون دیگر واقعا نا امید شده ام . از فرط تنهایی، این تازگیها چت باز هم شدهام و با چند تا پسر، توی چت دوست شدهام و البته میدانم که توی چت نمیشود به کسی اعتماد کرد و من هم اعتماد نمیکنم و فقط با هم حرف میزنیم و هیچ اطلاعات خاصی رد و بدل نمیکنیم یا حرفی خلاف عرف و عقایدم نمیزنم. درباره دانشگاه، اجتماع و آب و هوا صحبت میکنیم.
ما جوانان اضافه ایم؟
نگاهی گذرا به مشکلات دوران جوانی
18 ساله بودم که در اولین سال شرکت در کنکور با یک رتبه خوب در دانشگاه تهران پذیرفته شدم. آن زمان مانند دوران دبیرستان شوق و ذوق زیادی برا تحصیل و کسب علم و همچنین تلاش و کوشش داشتم و همچنین روحیه بسیار شاد و با طراوتم زبانزد خاص و عام بود . کم کم با نزدیک شدن به سالهای آخر دانشگاه انگیزه ام رو به زوال می رفت به طوری که ترم آخر دانشگاه را به سختی سپری کرده و آن را به اتمام رساندم. طبیعتا برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد هم خیلی تلاش نکردم و بنابراین رتبه خوبی نیاوردم. به این ترتیب بعد از کسب مدرک کارشناسی رسماخانه نشین شدم. از آنجا که دختری آرام بودم خیلی اهل رفت وآمد با دوستان و همسالان و یا گردش و تفریح نبودم چیزی نگذشت که با گذشت چند ماه از شدت تنهایی و خانه نشینی بیش از پیش روحیه خود را از دست دادم.
به فکر ازدواج افتادم و تصمیم گرفتم خواستگاران را در منزل پذیرا باشم. رفت و آمد در منزل ما توسط خواستگاران زیاد بود ولی یا آنها مرا نمی پسندیدند و یا اینکه من تناسب چندانی با آنها احساس نمی کردم.
بعد از گذشت این مدت اکنون دیگر واقعا نا امید شده ام . از فرط تنهایی، این تازگیها چت باز هم شدهام و با چند تا پسر، توی چت دوست شدهام و البته میدانم که توی چت نمیشود به کسی اعتماد کرد و من هم اعتماد نمیکنم و فقط با هم حرف میزنیم و هیچ اطلاعات خاصی رد و بدل نمیکنیم یا حرفی خلاف عرف و عقایدم نمیزنم. درباره دانشگاه، اجتماع و آب و هوا صحبت میکنیم.
ما جوانان اضافه ایم؟
نگاهی گذرا به مشکلات دوران جوانی
18 ساله بودم که در اولین سال شرکت در کنکور با یک رتبه خوب در دانشگاه تهران پذیرفته شدم. آن زمان مانند دوران دبیرستان شوق و ذوق زیادی برا تحصیل و کسب علم و همچنین تلاش و کوشش داشتم و همچنین روحیه بسیار شاد و با طراوتم زبانزد خاص و عام بود . کم کم با نزدیک شدن به سالهای آخر دانشگاه انگیزه ام رو به زوال می رفت به طوری که ترم آخر دانشگاه را به سختی سپری کرده و آن را به اتمام رساندم. طبیعتا برای شرکت در کنکور کارشناسی ارشد هم خیلی تلاش نکردم و بنابراین رتبه خوبی نیاوردم. به این ترتیب بعد از کسب مدرک کارشناسی رسماخانه نشین شدم. از آنجا که دختری آرام بودم خیلی اهل رفت وآمد با دوستان و همسالان و یا گردش و تفریح نبودم چیزی نگذشت که با گذشت چند ماه از شدت تنهایی و خانه نشینی بیش از پیش روحیه خود را از دست دادم.
به فکر ازدواج افتادم و تصمیم گرفتم خواستگاران را در منزل پذیرا باشم. رفت و آمد در منزل ما توسط خواستگاران زیاد بود ولی یا آنها مرا نمی پسندیدند و یا اینکه من تناسب چندانی با آنها احساس نمی کردم.
بعد از گذشت این مدت اکنون دیگر واقعا نا امید شده ام . از فرط تنهایی، این تازگیها چت باز هم شدهام و با چند تا پسر، توی چت دوست شدهام و البته میدانم که توی چت نمیشود به کسی اعتماد کرد و من هم اعتماد نمیکنم و فقط با هم حرف میزنیم و هیچ اطلاعات خاصی رد و بدل نمیکنیم یا حرفی خلاف عرف و عقایدم نمیزنم. درباره دانشگاه، اجتماع و آب و هوا صحبت میکنیم.
.::مرجع کد آهنگ::.
.::دریافت کد موزیک::.